درد است وقتی وارد مسجد یک مدرسهی علمیهی معروف میشوی و دارند اذان ظهر را میگویند و میبینی دو نفر معمّم که بیشتر ریشهایشان سفید شده، نشستهاند و با هم راجع به استادی و مسائل آموزشی صحبت میکنند؛ حتی وقتی که امام جماعت نماز نافلهی ظهرش را میخواند کَکِشان هم نمیگزد؛ و حتی وقتی که طلبههای جوان و نوجوان نماز نافله میخوانند.
انگار نافله را گذاشتهاند برای کاسبها و بقالها و دانشجوها. انگار نه انگار که ما هر اربعین توی گوش مردم میخوانیم که یکی از نشانههای مومن زیارت اربعین است و یکی دیگرش خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز. حالا اگر مثل منِ تنبل برای نماز شب توجیه میآورم که خواب ماندهام و از این حرفها ولی لااقل نافلههایی که چشمانم باز است و گوشم صدای اذان را میشنود، دیگر چه توجیهی دارم.
بعد هم گله میکنیم که مردم جذب معنویتها و عرفانهای کاذب میشوند. آیا ما معنویت صادقی به آنها نشان دادیم که انتظار داریم مشتری ما شوند. اینطور که پیش میرویم احتمالا تا چند وقت دیگر باید نافلهخوان را هم از چین وارد کنیم.
درباره این سایت